786
عشق بازی کار هر شیاد نیست این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است طالب حق را حقیقت لازم است
عشق از معشوق اول سر زند تا بعاشق جلوه ی دیگر دهد
تا بحدی که برد هستی از او سرزند صد شورش و مستی از او
شاهد این مدعی خواهی اگر بر حسین و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق کرد رو را جانب سلطان عشق
بار الها این سرم این پیکرم این علمدار رشید این اکبرم
این سکینه این رقیه این رباب این عروس دست و پا اندر خضاب
این من و این ساربان این شمر دون این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یارب یاربم این من و این ناله های زینبم
پس خطاب آمد زحق کی شاه عشق ای حسین ای یکه تاز راه عشق
گر تو بر من عاشقی ای محترم پرده برکش من بتو عاشق ترم
غم مخور که من خریدار توام مشتری بر جنس بازار توام
هر چه بودت داده ای در راه ما مرحبا صد مرحبا خود هم بیا
خود بیا که میکشم من ناز تو عرش و فرشم جلمه پا انداز تو
لیک خود تنها نیا در بزم یار خود بیا و اصغرت را هم بیار
خوش بود در بزم یاران بلبلی خاصه در منقار او برگ گلی
خود تو بلبل گل علی اصغرت زودتر بشتاب سوی داورت
شعر: ناصر الدّین شاه
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: <-TagName->